دیباچه

اشکانیان 480 سال حکومت کردند و این طولانی ترین سلسله­ای­ست که در تاریخ ایران وجود دارد. در این دوره دو مجلس مهم وجود داشت که در تاریخ ایران مانندی ندارد. آزادی مذهبی یکی از ویژگی ها مهم اشکانیان به شمار می­آمد. شیوه جنگیدن ویژه خود را داشتند و با خصایل پهلوانی و عیاری زندگی می­کردند. به تکثر فرهنگی باور داشتند و آن را اجرا می کردند. ویژگی­های منحصر به فرد آن­ها که تقریبا در سرتاسر تاریخ ایران نمی توان نمونه هایی برای آن پیدا کرد، سبب شد تا در ابتدای دوره جوانی به نظرم بسیار جالب بیاید و برای کوشش درخور سپاسی که برای این سرزمین کردند، بنویسم.

گرچه قلمم بسیار خام بود اما عشق و علاقه به ایران چون نیرویی ماورایی آن را با خود می بُرد. هم از این رو نام ایران بارها و بارها در آن تکرار می­شود. شاید این نام یکی از  باورهای واقعی­­ باشد که با آرامش روان و خیالی آسوده می شد به آن آویخت و برایش از دل و جان مایه گذاشت. مفهوم واقعی از ایمان که ریشه در زمین دارد و می­توان از پس کردارمان سربلندی یا سیه روزیش را به چشم دید.

اما چنان که فردوسی بزرگ می گوید:

  همه خاک دارند بالین و خشت              خنک آنکه جز تخم نیکی نکشت

این همان نکته رمز آلودی ست که باورمندان به ایران و عاشقان آن همیشه سر لوحه کردارشان قرار داده­اند. هم از این رو ناسیونالیست ایرانی در درازای تاریخ در مرداب متعفن نژاد پرستی نمی­افتد و همواره با احترام به همه فرهنگ­ها تلاش می­کند برای مردم، صلح و آزادی بکوشد. رستم دستان نمونه آرمانی این موضوع است که همیشه در موضع دفاع از ایران قرار دارد. برای مردم حتا از فرمان مافوق خود که شاه باشد، سرپیچی می­کند و برای صلح حتا در برابر فرمانده خود، شاه جنگ افروز می­ایستد چرا که نیک می­داند عفریته­ی جنگ جز نفرت و کینه و ویرانی و سیه روزی چیزی به ارمغان نمی­آورد.

ضرورت خواندن و نوشتن تاریخ و فلسفه از همان سال های نخستین آشنایی با کتاب درونم زبانه می­کشید. با آنکه تسلط چندانی بر ادبیات نداشتم، قلم به دست گرفتم و درباره آنچه احساس ضرورت می کردم و دوست داشتم، آغاز به نوشتن کردم. دوره دبیرستان سر آغاز تازه­ای بود تا تمرین به نوشتن کنم. نخستین تجربه­ی جدی هنگامی آغاز شد که با دادن برگه­های سپید امتحانی در اعتراض به نظام آموزشی، مردود شدم و رمان آرش کمانگیر، کتابی که هنوز موفق به ویرایش و چاپش نشده­ام، به پایان برسانم و داستان ارشک را آغاز به نوشتن کنم.

علوم انسانی یکی از مظلوم­ترین گرایشات علمی در ایران است و شاید تاریخ معصوم ترین طفل یتیم این علم باشد و در این میان به سبب شرایط سیاسی، تاریخ باستانی ایران در شرایطی بحرانی تری قرار دارد. همه این­ها بعلاوه مظلومیت دوره اشکانی که کمبود اسناد تاریخی بر آن مظلومیت می افزود، سبب شد درباره آن ها و بویژه  مبارزه با بیگانگان برای تاسیس یک حکومت ملی، این رمان را به رشته تحریر در آورم.

آنچه خواننده گرامی پیش رو دارد به بیش از یک ربع قرن پیش باز می گردد و قطعا دارای کاستی­هایی است. در ویرایش آن تصمیم داشتم تغییراتی ایجاد کنم اما به لحاظ تاریخی خوشایندم نشد. این رمان محصول آن زمان و آن دوره است؛ خواستم تا نمودی از همان سبک نگارش و همان نگاه و همان حال و هوا و شرایطی که وجود داشت، باشد تا  چون آینه­ای منعکس کننده همان زمان باشد.

در سال هفتاد و هشت در دوره دانشجویی و در جریانات کوی دانشگاه ماموران به خانه ما ریختند و مرا همراه با همه دست نوشته­هایم با خود بردند، گرچه پس از آزادی آنان را باز گرداندند اما بخشی از رمان نبود و به ناچار دوباره آن را بر روی کاغذ آوردم تا کاستی­ای احساس نشود.

این رمان به همه کوشندگان راه سر بلندی و سرافرازی و آزادی ایران پیشکش می­شود بویژه مردان و زنان گمنامی که برای ایران عزیز سختی­ها کشیدند و در این راه از بخشش جان خود دریغ نکردند.  باشد راه آزادگان این سرزمین پر رهرو و یاد شهیدان ایرانشهر در همه دوران ها انوشه باد.

کوروش صالحی

تیرماه 1399خ

دیدگاهتان را بنویسید