پیشگفتار کتاب منشور حقوق بشر کوروش بزرگ:
تاریخ جهان فراز و نشیبهای فراوانی دارد و در این میان همیشه مردم قربانی خواستهها، زیاد خواهی و شرارت های افرادی معدودی می شوند که در پی منافع شخصی خود گاه شهری و گاه جهانی را به خاک و خون و آتش میکشند. در این میان سیاستمداران و دولت مردان اندکی بودهاند که همواره جدای از منافع خود، منافع جناح و حزب و گروه و قبیله و عقیده خود همواره به فکر مردم و انسانها بودهاند. این اشخاص اگر چه در تاریخ اندکند و حتا گمنام اما هرچه انسان بیشتر پیش میرود ارزش و اهمیت آنها بیشتر میشود و مورد توجه بسیاری قرار میگیرند. آنها چون ستارهای بر تارک تاریخ جوامع بشری میدرخشند و آرام و آهسته به عنوان نمونهها و الگوهایی برای مردمان و حاکمان میشوند.
در میان همه شاهان و پیامبران و امیران و بزرگان تاریخ ستارهای وجود دارد که درخشش، جلوه و شکوه آن همیشه انسانها را خیره کرده و کردار و منش و گفتارش آدمی را به فکر فرو میبرد.
کوروش بزرگ از معدود انسانهاییست که زندگی او با انسان و حقوق انسان و شان و منزلت انسان و آزادی انسان گره خورده است. کمتر کسی در تاریخ است که بر انسان و جامعه انسانی نگاهی انسانی و دگر گون داشته باشد و همه کوشش این باشد که این نگاه انسانی را جامه عمل بپوشاند. چه بسیار کسانی که دم از عدالت و آزادی و خدا و پیغمبر و انسان و انسانیت زده و میزنند اما فرجام کارشان روسیاهی و خود و بدبختی مردم و استعمار و استحمار و استثمار انسانهاست.
در واقع می توان کوروش بزرگ فراتر از یک نام دانست. او مرام نامه متحرکی ست که کردارش و گفتارش برای همه انسانهای در همه اعصار میتواند الگو باشد. باور او و عقیدهی او محصور در چهار چوب زمان و مکان نیست، محصور به یک قوم نژاد نیست به یک فکر و عقیده و دین باز نمیگردد؛ هم از این روست کافر و بی دین با هر ملیتی او را میستاید و در برابر عظمت کارش، سر تکریم و احترام فرود میآورد. هم از این روست که هرچه زمان بیشتر و بیشتر میگذرد احترام جهان برای او بیشتر و بیشتر میشود چنانکه یونانیان همدورهاش، گرچه در کسوت دشمن او بودند، اما او را رهبر و مظهر روح برابری و برادری مینامیدند.
اهمیت و مقام انسان، احترام به شان و ارزش انسان، تساهل و تسامح در برابر باورهای مذهبی، قائل شدن به حق انتخاب و بسیار از ویژگیهای دیگر، مواردی هستند که حتا در دنیای به اصطلاح متمدن امروز هم نمیتوان این ویژگیها را دید و اگر دیده میشود باز محدود و معدود به چند کشوریست که البته آن را تنها برای خود و نه دیگر انسانها در دیگر کشورها میخواهند.
از این رو هنگامی که به ژرفای تاریخ فرو میرویم و اسناد باستانی را کنکاش و کاوش میکنیم، میبینیم شخصی به مانند کوروش بزرگ در آن دورههای تاریک تاریخ بشری که هیچ چیز جز استثمار انسان و مرگ و ویرانی و سیه روزی برای بشر چیزی وجود ندارد، رهبری به پا میخیزد و از انسان سخن میگوید. از آزادی حق انتخاب دفاع میکند و بشر را به احترام به هم میخواند. به آنها آزادی میدهد، شان و مقام آنها را به عنوان یک انسان محترم میشمارد. آنها را از اسارت و بردگی و بندگی آزاد میکند، به آنها یاری میرساند تا با باورهای و عقاید خود زندگی کنند، معبد بسازند و در پرستش خدایانشان آزاد باشند. و در یک کلام کمک میکند تا آنها با آرامش و اطمینان زندگی کنند. این هم برای یهودیان خدا پرست هست و هم برای بابلیهای مردوک پرست. هم از این روست که به درستی نمیتوان باور و عقیده شخصی او را به درستی تشخیص داد. یهوه و مردوک برای او برابرند چرا که در نظر او این انسانست که مهم است، نه خدا یا خدایانی که انسانها میپرستند.
تاریخ به ما نشان میدهد کسانی که به عقاید دیگران احترام گذاشته اند، با آنها مدارا کردهاند نقش سازدهتری در ساختن و پیشبرد تمدن بشری داشتند تا کسانی که به عناوین گوناگون به جنگ مخالفان رفتهاند، معابد آنها را ویران کردهاند و در سرکوب آنها همت گماشتند. همیشه پیشرفت در سایهی آزادی و تضارب آرا بدست میآید و این یکی از قوانین خدشه ناپذیر تاریخ است.
رفتار و گفتار و کردار کوروش حتا از بروزترین قوانین امروزی هم پیشتر است. او در میدان جنگ یک سلحشور بی مانند است که ارتش خود را با نظم و دسپلین رهبری میکند و پس از جنگ با همنوع خود چون یک انسان برخورد میکند، چنانکه زرتشت گفته بود: «هرآنچه بر خود میپسندی برای دیگران هم بپسند.» اینچنین میشود که سردار سپاه دشمنش به دوست صمیمی او تبدیل میشود و کرزوس مغلوب، که گمان میکند شهرش در آتش خواهد سوخت، خود به دامن آتش پناه میبرد تا از سرافکندگی و ننگ و نکبت زندگی پس از شکست برهد، اما کوروش شهر او را نمی سوزاند و حتا او را به مشاور همراه و همدل خود تبدیل میکند تا در سفر و حذر در کنار او باشد. این رفتار تنها به کرزوس محدود نمیشود، بلکه گمنامترین زندانیان بابلی آزاد میشود و به آنها اجازه داده میشود در هر کجا که دوست دارند و میپسندند، زندگی کنند.
شاید هیچ پادشاه و فرمانروایی در تاریخ به مانند او نباشد که تدبیر و سیاست و فرمانروایی را با انسانیت و مهربانی در هم آمیخته باشد و چنان زندگانی کند که نامش و یادش بدور از هر زنده باد و مرده باد هر روز درخشانتر و بزرگتر بر زبانها جاری گردد و در قلب آزادگان فزونی یابد.
کوروش صالحی